متن مداحی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

[ad_1]

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری, شعر شهادت امام حسن عسکری

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری

یا مهدی که بود، میل دلم سویت

بیا بابا بگذار،سرم بزانویت

منتظر هستم،بهر دیدارت،ای گل بابا۲

آه و واویلا، آه و واویلا، آه و واویلا ۲

شرر افکنده عدو،به پیکر وجانم

ز زهر کینه ی او،بسی پریشانم

میان بستر، فتادم دلخون،وای ازین دنیا

آه وواویلا…

به لبها خون دلم،به کام عطشانم

رسان آبی به لبم،تو ای پسرجانم

این دم آخر،بیامد یادم،حسین زهرا

آه و واویلا….

عزیز جان پدر،خدا نگهدارت

امامی از پس من،بود سزاوارت

کنار جدت،سپاری بر خاک،پیکر بابا

آه و واویلا…

شعر:اسماعیل تقوایی

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری, شعر شهادت امام حسن عسکری

متن مداحی شهادت امام حسن عسکری

روح خود را دمید در کاسه، کاسه هر بار شعله ور می شد

دامنش را گرفت آن آتش، لحظه در لحظه پیرتر می شد

زهر داشت تا اثر می کرد، در درونش عطش عطش می سوخت

آب نوشیده بود، اما حیف… آن عطش باز بیشتر می شد

نذر کردند تا بماند او… او ولی رفتنی ست، می داند

باز امن یجیب می خوانند، باز این ناله بی ثمر می شد

دست هایش چه سرد می لرزید، زیر باران گریه می دانست…

چتر او می شود دو دستی که، زیر باران اشک، تر می شد

داشت خورشید یازده می رفت، این خبر را زمین نمی دانست

 کاش آن آسمان خبر می داد، تا که بعدش زمین خبر می شد

حال بعد از هزار و چندی سال فکر کردم که آمدی از راه:

آه! آقا چه خوب برگشتی… بی شما عمر ما هدر می شد

شاعر: مجتبی حاذق

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری, شعر شهادت امام حسن عسکری

مداحی شهادت امام حسن عسکری

امام مرثیه خوان سفره ای ز آه انداخت

بیشتر بخوانید:  اشعار طنز درباره کفش

به چشم خشک تمامی ما نگاه انداخت

به یمن خواندن از جون و این لباس سیاه

نظر به سوی غلامان رو سیاه انداخت

دوباره ناحیه خوانی دوباره روضه ی باز

دوباره دسته ی گریه ز چشم راه انداخت

حبیب پاشده از قبر گوییا حشراست

نوای او همگان را به اشتباه انداخت

فراز های زیارت لهوف را گریاند

حسین راکسی از پشت ذوالجناح انداخت

برای اینکه سر از پیکرش جدا نکند

به گریه دشنه خودش را به پای شاه انداخت

صدای ناله ی والشمر جالس برخاست

نظر به واقعه ی بین قتلگاه انداخت

خودش برای خودش روضه ی مگومی خواند

نوشت روضه ی ناگفته را به چاه انداخت

 شاعر:حجت الااسلام محسن حنیفی

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری, شعر شهادت امام حسن عسکری

شهادت امام حسن عسکری

از ابتدای گدا بودنم گدای توام

غلامزاده ام و نوکر سرای توام

ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام

غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام

مرا بزرگ نکن!کوچکت شدم کافیست

طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!

به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!

هزارشکر که در سایه ی عبای توام

دخیلمو به ضریح جدید بسته شدم.

برای هیچکسی نیستم برای توام

پرم شکسته پر دیگری تفضل کن

هوایی سحر گنبد طلای توام

به کربلا و مدینه به کاظمین قسم

گدای دربه در شهر سامرای توام

چقدر خوب که پای شماست نوکریم

خوشم که سفره نشین امام عسکریم

به آب خشکی لبهای تو شرر زده است

تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است

شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی

بیشتر بخوانید:  هلن کلر کیست؟

چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!

تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد

زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است

تمام حجره برایت گریز سوختن است

غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است

کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!

درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟

نه چشمهای‌ نوامیس تو به مردم خورد

نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است

نه تازیانه بدست‌ کسی ست در کوچه

نه دختران تورا موقع گذر زده است

نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت

نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است

اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری

نرفته ای ته‌ گودال پیرهن داری

شاعر: سید پوریا هاشمی

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری, شعر شهادت امام حسن عسکری

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری

تسليت اي حجّت ثاني عشر ياين الحسن

زود بود از بهر تو داغ پدر يابن الحسن

قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد

سوخت جسم و جانش از پا تا به سر يابن الحسن

کودک شش ساله بودي بر پدر خواندي نماز

ريختي از چشم خود خون جگر يابن الحسن

زود گرد بي کسي بر ماه رخسارت نشست

زود کردي جامه ماتم به بر يابن الحسن

قرن ها چشم تو گريان است بر جدّت حسين

لحظه لحظه ريختي اشک بصر يابن الحسن

طفل بودي پيش چشمت چشم بابا بسته شد

تو نگه کردي و او زد بال و پر يابن الحسن

مخفي از چشم همه، چشم تو بر بابا گريست

سوختي چون شمع سوزان تا سحر يابن الحسن

بیشتر بخوانید:  حکایت حکمت خدا

قرن ها فرياد زهرا مادرت آيد به گوش

از مدينه بين آن ديوار و در يابن الحسن

يوسف زهرا بيا با ما بگو آخر چرا

تربت زهراست مخفي از نظر يابن الحسن

اي سرشک چارده معصوم از چشمت روان

اي زده هجر تو بر دل ها شرر يابن الحسن

روز (ميثم) تيره تر مي باشد از شام فراق

تا شود خورشيد رويت جلوه گر يابن الحسن

شاعر:استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار در مورد شهادت امام حسن عسکری, شعر شهادت امام حسن عسکری

شعر شهادت امام حسن عسکری

به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد

آب می‌خوردی هِی ظرف به دندان میخورد

پسرِ کوچک تو مانده چه سازد با تو

زهر وقتی که بر این سینه سوزان میخورد

آه میسوخت از این آه دوتا گونه‌ی او

نفست تا که برآن چهره‌ی گریان میخورد

فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود

ورنه این حُجره‌ی پُر درد به زندان میخورد

بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت

بارها خاک بر این زلف پریشان میخورد

پسرت اینطرف و مادرت آنسو افتاد

دستهاشان به سر از آه حسن جان میخورد

دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را

آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد

یک به یک با سرِ خود روی زمین میخوردند

ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد

خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت

آشتی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد

دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو

آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد

شاعر:حسن لطفی

 

منبع: بیتوته

[ad_2]

مطلب پیشنهادی

شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ از کجا آمده است؟

شعر حالا چرا شعر معروف آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا آمدی جانم به …